-
All my Life
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 11:48
ALL MY LIFE It was not so long ago when I thought I'd never meet someone like you. Wrong was I, thinking I'm in control Believing I'd never fall. All my life I thought no one would melt a heart like mine, a heart so cold, a heart hardened by the past, protected by shields so vast. Slowly I was falling without even...
-
I Love you...
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 11:38
You are my everything, my one and only With out you, I just feel too damn lonely I adore the sound of your voice and your beautiful smile That is why thinking about you makes it all worth while I dont know why I do the things I do Maybe it's because I love you. You are the greatest thing that's ever happened to me...
-
دوستت دارم....
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 18:14
-
وقف نگاه تو...
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 12:47
دلم برای مهربانیهایت تنگ شده نگاهت صدای قدمهایت آرامش لبخندت حتی تلخی شیرین اخمت دلم برای تو تنگ شده چه قدر منتظر بنشینم تا معجزه ای در قلبم جاری شود و بنویسم؟ من تو را دوست دارم و از این دنیای بزرگ هم به خودت قسم فقط تو را می خواهم یک نفس، یک لحظه تو را... و بعدش هم دیگر دنیا را نمی خواهم دوستت دارم، دلم می خواهد فقط...
-
مرا بخوان...
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 12:45
محبوب من من از این دنیا غیر از تو هیچ چیز نمی خواهم... بگذار تمام لذت ها برای دیگران باشد، تمام عشق ها و شعر ها و شیدایی ها تو به من یک مصرع لبخند بده یک جرعه سیب مهمان دلم شو و من تمام می شوم در عشق ناب تو عزیزترین دلم ، مولای مهربانم تو فقط نگذار گم شود همین باریکه خلوص، تو صدایم کن و از این تاریکی بی انتها...
-
درد من توئی...خود تو...
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 12:44
می دانی درد من چیست؟ درد من دقیقا "تو"یی . خود "تو"! درد من نه حاجتهایی است که هرگز روا نشده اند، نه آن گریه ها و ضجه هایی است که در خانه ات زده ام و نه آن قسم هایی که تو را دادم تا کمکم کنی و دست خالی برم نگردانی درد من این است که اصلا طاقت دوری تو را ندارم. درد من این است که نمی توانم نیایم پیش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 12:38
مرا ببین که چگونه آشنا شدم با دنیایی که از آن من نبود، مرا ببین که چگونه اخت گشته ام با سرزمینی که مال من نیست، مرا ببین ببین که چگونه زندگی میکنم نفس میکشم امیدوارم و جاری مرا ببین و نگو که تنهایی مرا ببین و نگو که در این دنیا کسی ترا همدم و مرهم نیست. مرا ببین ای دلشکسته نا امید که چگونه با دلی زخم خورده و پایی...
-
شاید عادت کردم...
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 12:25
شاید عادت کردم به هوای خالی به یه عشق خام و یه دل پوشالی شاید عادت کردم به نگاه ساده به زمین و خاک این تن افتاده شاید عادت کردم به صدای گیتار به نوای ساز و حسرت یک دیدار شاید عادت کردم به نگاه دریا به سکوت شب با انتظارفردا شاید عادت کردم به سکوت سنگین به سکوت سرد لحظه یک تردید شاید عادت کردم.. . .
-
از خدا خواستم...
جمعه 5 مهرماه سال 1387 13:34
از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد. خدا فرمود: خودت باید آنها را رها کنی. از او خواستم فرزند معلولم را شفا دهد. فرمود: لازم نیست ، روحش سالم است ،جسم هم که موقت است . از او خواستم که لا اقل به من صبر عطا کند. فرمود: صبر ، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست ، آموختنی است. گفتم مرا خوشبخت کن. فرمود: نعمت از من...
-
خوبه ...
جمعه 5 مهرماه سال 1387 13:32
این روزا چقدر دلم میگیره.... میگن پرنده ها دلتنگ نیستن.... کاش پرنده بودم... حداقل برای چند لحظه ...
-
آرزو
جمعه 5 مهرماه سال 1387 13:31
ای سکوت از من گذرکن که دگرباربه دل آه ندارم که دگردل به دل کس نسپارم ای سکوت از من گذرکن که من هم عاشق یک لحظه ویک قصه شادم ادامه مطلب ... -->